مقارن با اسیدپاشیهای اصفهان، بساط حقهبازی معترضهای حرفهای دوباره رونق
میگیرد. این روزها این جملات به گوشمان آشنا است: «کار خودشان است.» «کار ما
نیست. کار آنها است.» کنجکاوی عمومی بر واقعه غلبه کرده است. همه میخواهند بدانند کار چه کسی یا کسانی است. برهکشان رسانههایی است که با حفظ بیطرفی در پی هیجاناند
و از همین حالا داستان کارآگاهی مضحکی را ساخته و پرداختهاند که در قدم اول
«جسد» با «معما» جا عوض میکند. قربانیان بدون چهره را با عاملان صاحبچهره عوض-بدل میکنند تا احتمالا آب از آب تکان نخورد. چهرگی بیچهرگان در جستجوی بیچهرگی چهرهداران است. با این همه، چند نکتهی درخور تامل در این بین هست که در هیاهوی «فهم عرفی» (commonsense) به جلوهاش اسید میپاشند.
نکتهی نخست آنکه اسیدپاشی هیچ ربطی به زنها
ندارد. همه میدانیم که برحسب منویات ایدئولوژی حاکم، چهرهی زنها متعلق به زنها
نیست. با کمی دقت در فحوای گزارشهای واصله و تحلیلهای حاصله گویا اکثریت متفقا
قبول کردهاند که اسیدپاشان مرد هستند. بنابراین فرض، مردان به چهرهی زنانی اسید
پاشیدهاند و این چهرهها را در نگاه باقی مردان «ننگاهیدنی» کردهاند. حد یقف
اسیدپاشی دو نگاه مردانه است که چهرهای را با چهرهای دیگر دستبهدست میکنند.
در این گیرودار زنی درکار نیست. در این معنی زن، محل برخورد دو نگاه مردانه است
که برحسب تقدم یا تاخر در نگاه چهرهاش تغییر میکند.
نکتهی دوم اینکه برخلاف نظر همدردها و
منادیان صلح اجتماعی، «اسیدپاشی» عملی کاملا اخلاقی است. بهعبارتی، اسیدپاشی مظهر شکلی از حیات است که در آن، به جز اخلاق مابقی اضلاع و وجوه زندگی را به تعطیلی
کشاندهاند. گفتن ندارد که «چهرهداران» نمیتوانند برای «بیچهرگان» همدردی کنند.
گو اینکه بیچهرگان چندان هم بیچهره نیستند. بر اثر تماس پوست با اسید آنها دو
یا چند چهره پیدا کردهاند. از آنجا که زیباییشان را جراحی کردهاند، از این پس
سروکارشان با جراحان زیبایی خواهد بود. چه بهتر که به جای همدردیهای ریاکارانه و
شرمآور چهرهی از ریختافتادهی آنها را ببینیم و سکوت کنیم. حداقل برای چند دقیقه
از هیستری همدردی کاذب صرفنظر کنیم و در انفعال محض تماشایشان کنیم.
نکتهی سوم اینکه اسیدپاشی، بیش از آنکه
کنشی واقعی باشد، از قواعد فانتزی تبعیت میکند. بیایید قدمبهقدم جلو برویم. 1-
اسیدپاش، مطابق با فانتزی رسانههای موافق و مخالف، مردی است که زنی را «میبیند» 2- پس از دیدن، اسید را به صورت زن میپاشد. 3- بهمحض آنکه چهرهی زن با اسید از ریخت میافتد، اسیدپاش صحنه را ترک میکند. اگر
همین سه فرایند را با منطق فانتزی بازخوانی کنیم، مردی را میبینیم که مایعی از
تنش رها میشود و بلافاصله زنی را بیچهره یا چندچهره میکند. از این منظر
اسیدپاشی، فانتزی ارگاسم مردانهای است که به محض فوران اسپرمها پایان آن رقم میخورد. بهتعبیر حجتالاسلام دهنوی، طریق عشقبازی مردان با طریق عشقورزی زنان فرق میکند.
مردها در ارگاسم دچار محدودیتاند. ایناست که اسیدپاشی غیراخلاقی نیست. کاملا
اخلاقی است. اخلاقیتر از این نمیشود. چهره، تماما به تسخیر دیگری در میآید. برخلاف روایت مصلحان خوشخیال اطراف و اکناف، اسیدپاش نهایت اخلاق بردگان را به
منصهی ظهور میرساند. به همسایهاش احترام میگذارد و آنچه برای خود نمیپسندد
برای دیگری، برای مردان دیگر نیز نمیپسندد. کدام مردی است که به نحوی از انحا دستکم
یکبار در زندگیاش به قصد زدودن چهرهی زنی در ذهنش، با خود کلنجار نرفته باشد. از
این بابت اسیدپاشی، خودارضایی در ملاعام است. چارچوب فانتزی زورش را که از دست
بدهد، بهناچار تداوم آن منوط به کنشی در معرض دید همگان خواهد بود. بحث بر سر این
است که اسیدپاش نمیتواند به فانتزی پناه ببرد و آن را به شکل کنش درمیآورد.
اسیدپاش، در چنبرهی «درخشش ابدی ذهن بیخدشه»ی خود فانتزی اسید/اسپرم را تا غایت
اخلاق تعقیب میکند. او دقیقا به کمک اسید موفق میشود همهی زنها را مثل خواهر و
مادر خود ببیند. مهمترین تاثیر اسید، زدودن وجه اروتیک از چهرهی زنان است. با
اسید، همهی زن ها نقشی شبیه به محارم اسیدپاش پیدا میکنند.
همه با فرمان استفهامی «مگر خودت خواهر و مادر نداری؟» آشنا هستیم. اسیدپاش دقیقا
به همین درخواست پاسخ میدهد و کاری میکند تا همهی مردها، زنهارا «به چشم خواهر
و مادر خود ببینند.» در تجمعات اعتراضی اصفهان و تهران، تاکید بر کلمهی «خواهر» در
شعار «نیروی انتظامی/چشمان خواهرم کو»، حاکی از آن است که اسیدپاشها سنگ اخلاق را
حق کردهاند. زنی که چهرهاش را اسید دستخوش دگرگونی کرده، اگر در زمستان چکمه یا در تابستان ساپورت بپوشد، «تبرج» نکرده است. کارتملی و گذرنامهاش با هر عکسی معتبر
است. با خرید لوازم آرایشی، باعث خروج ارز از مملکت نمیشود. او دیگر امنیت اخلاقی
جامعه را به خطر نمیاندازد. مساله بر سر این است که بین عمل اخلاقی و فرم اخلاقی در زندگی مدرن هیچ تناسبی نیست. مساله بر سر این است که بعد از هشتادوهشت، عدهای
گمان کردند ظاهرشدن در نقش مصلح اخلاقی، ارزانتر از کنش سیاسی تمام میشود. به
نا/چهرهی این زنها دوباره نگاه کنیم. بیتردید جذابیت خود را از دست دادهاند
اما دیگر نامحرم نیستند. با اسید به جمع محارمی پیوستهاند که نه نسبیاند نه سببی (اسیدپاشی، شکل کاملا مدرنی از محرم ساختن نامحرمان خطرناک است).آنها فقط وجدان
اخلاقی را در ما بیدار میکنند و این زنها، همین زنها، همهی زنها خواهران تازهی مردانی هستند که به جز «برادری» کار دیگری
از دستشان برنیامد.