۱۳۹۶ دی ۱۷, یکشنبه

ژن هاي خوب و جن هاي بد

                                                       
نيروي به حركت در آمده ي ريزگردهاي دي ماه،با خس و خاشاك خرداد ماه چه خواهند كرد؟ با آنها همراستا مي شوند و يا اين كه راهشان را سد مي كنند و گرداگردشان حلقه مي زنند؟ مسلماً جامعه شناس و آسيب شناس اجتماعي از ناتواني اش در نامگذاري سخن مي گويد و بي نامي را به بي نامان مجدداً الصاق مي كند.مسلماً روانكاوان از فوران غريزه ي مرگ سخن مي گويند و به ستايش زندگي- آن هم از نوع بي هوازيِ آن- برمي خيزند. اخلاق گرايانِ ضد سياست،از «كُل» خالي خود دم مي زنند و به شكاف هاي بين «همه» دامن مي زنند. واقعيت آن است كه هيچ گاه بين «كل» و «همه» اين قدر شكاف نبوده است. اين شكاف را در «ما» ي جعلي ِ خيل ناظران و «آنها» ي دروغيني مي بينيم كه در مقام دلسوزي يا كمك هاي خيريه اي نگاهشان مي كنيم تا نبينيمشان. گداختگي جمعي نيازي به نامگذاري ندارد. ميشل بن سايق در روايت خود از جنبش قابلمه هاي خالي در آرژانتين، به لحظه اي اشاره مي كند كه سالمندان با پيژامه و دمپايي به خيابان مي ريزند و  خانم ها حتي فرصت نمي كنند بيگوديِ موهاي خود را باز كنند. به ناگهان قاشق ها و قابلمه هاي خالي صدايي گوشخراش مي آفرينند و «همه» از «كل» جدا مي شود. مستضعفان كه روزگاري وارثان زمين بودند، به تدريج به «قشر آسيب پذير»،«دهك پايين» و «فرودستان» تغيير نام مي دهند و اينك چند روزي است كه در نظر تحليل گران كل گرا به «بي ناماني نام ناپذير» قلب ماهيت یافته اند. ولي آن كه نام گذاري مي كند  چه كسي است؟ امروز فجيع ترين نوع خشونت، خطاب كردنِ«آنها» از موضع«ما»ي جفنگي  است كه تنها نگاه مي كند و نسخه مي پيچد. اين «ما» بايد از خود بپرسد با مفاهيمي كه در اختيار دارد چه مي كند؟ وضعيت «آنمي» را نمي توان با مفاهيم شرايط «هارمونيِ»  اجتماعي سنجيد. فيلسوفي گفته است كه مفاهيم مثل «آجر»»ند، هم مي توان با آن ديوار دادگاه ها را بالا برد و هم مي توان آن را  پرت كرد طرف پنجره. پنجره اي كه از ما ناظران بي طرف ساخته است.از اين پنجره هيچ چشم اندازي پيدانيست. اين پنجره مثل  منظره هاي نئوكلاسيك است كه در آن نقاش براي خوشايند ارباب،محض خوش خوشان سفارش دهنده، حضور فيزيكي رعيت ها ، فقرا، و به خاك سياه نشستگان را حذف مي كند.صحنه آرايي هاي خطرناك، الگويي به همين سادگي دارند.  چه جاي شگفتي از اين كه دارندگان ژن هاي خوب از بازگشت جن هاي بد به بدن ها ناخرسندند. جن ها به بدن ها بازگشته اند و خيل رمالان و دعانويس ها و وردخوانان و ارجوزه نويسان حريفشان نيستند. ژن هاي خوب و جن هاي بد. ريزگردها و خس و خاشاك ها. ژن هاي خوب مثل كل گراهاي قبراق حاضر يراق سرگرم بدايت انگاري ها و غايت شناسي اند. فلان اتفاق از فلان لحظه آغاز شد و به حتم در فلان نقطه خاتمه مي يابد. براي «ما» چاره اي جز ژن خوب يا جن بد باقي نگذاشته  اند. واقعيت آن است كه وقت براي پوشيدن كفش يا بازكردن بيگودي ها،سخت تنگ است؟

سال 86 زماني كه كارمند بخش تكثير فرهنگستان هنر مطلبي را كه   مي خواستم كپي نكرد و چند دقيقه بعد دستگاه را براي يكي از اعضاي رسمي روشن كرد،دادم درآمد و با عصبانيت قرائت خانه را گذاشتم روي سرم. كارمند بي اعتنا جواب سربالا مي داد و من از تبعيض مي گفتم. آنقدر عصباني بودم كه نمي ديدم دستي از پشت سر به شانه ام ضربه مي زند. بعد هم كه متوجه شدم انتظار داشتم مأمور حراست را ببينم كه طبق معمول  مي كوشد از محل بيرونم كند. اما همين كه برگشتم  چشمم به ميرحسين افتاد كه آرام و خونسرد وراندازم مي كرد. يك آن شوكه شدم و  دستپاچه عذرخواهي كردم. مير همان طور خونسرد چند بار پلك زد و با چيزي بين  لبخند و پوزخند جوابم را داد:« اعتراض به تبعيض، عذرخواهي ندارد!»    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر