۱۳۹۳ اردیبهشت ۵, جمعه

«پاگرفتن» یا در تقاطع آل‌احمد- امیر آباد چه گذشت؟ (2)


جلال آل‌احمد متولد 1302 است و در زمان کودتای بیست و هشت مرداد، سی ساله بود. من هم اگر متولد 1358 باشم، که هستم؛ هشتاد و هشت سی‌ساله بوده ام. (تعمدا سال‌های تولد را با عدد و تاریخ‌های کودتا را با حروف می‌نویسم) پس جلال و من هر دو متعلق به نسل سی‌ساله‌های کودتا هستیم. سی و دو کجا و هشتاد و هشت کجا؟ این دو هیچ شباهتی با هم ندارند، به جز همین لفظ «کودتا».
در مقدمه‌ی چاپ دوم «زن زیادی»، آل‌احمد سی‌سالگی خود را را چنین شرح می‌دهد:«اگر به تجدیدچاپ این دفتر رضا داده‌ام بیشتر به این هوس بوده است که در شخص جوانی‌ام نظری جدی کرده باشم که به جای خود نه فرصت جوانی کرد و نه فرصت نگریستنی جدی. و ببینم آیا اکنون فرصت دست داده است؟ و بعد ببینم آخرکه بود آن که ده سال سر از پا نشناخت و بر واقعیت پِرپِری این نردبان‌های تک‌پله‌ی کاغذی از غرور بیست سالگی یک مرتبه به تلخی سی‌ سالگی رسید؟» در انتهای همین مقدمه کوتاه آل‌احمد تاریخ 15دی ماه 1342 را درج کرده است. در این زمان آل‌احمد در کار بازنویسی «سنگی بر گوری» است. دقیق‌ترش آن که نویسنده پنج روز قبل از اتمام «سنگی بر گوری» یادداشت «زن زیادی» را نوشته است. با این همه ارجاع به سی سالگی در «سنگی بر گوری» شکل دیگری پیدا کرده است.سی سالگی در «سنگی بر گوری» نه به غرور ربط دارد و نه به تلخی. سی سالگی، صفت نسبی هیچ بدنی نیست؛ بلکه وضعیت گوری است که از زمان دفن جنازه در آن چهل روز گذشته است و معمولا با گذاشتن سنگ قبر گور اندکی بالاتر از سطح زمین قرار می گیرد. ابوالحسن نجفی در «فرهنگ فارسی عامیانه» در مدخل «پاگرفتن»، سه معنای مستقل برای این این اصطلاح را ذکر کرده است. معنی اول، اشاره به مراسم چهلم و سنگ گذاشتن روی گور دارد. معنی دوم، دال بر «قوت گرفتن و زنده ماندن» است، البته ابوالحسن نجفی تاکید می‌کند که این معنی غالبا به صیغه منفی کاربرد دارد، و معنی آخر آن عبارت از «ثبات و استقرار یافتن» است.پا گرفتن در زبان فارسی توامان عددهای سی و چهل را به ذهن متبادر می‌کند. از این‌رو که چهل روز بعد از دفن متوفی قبر را پا می‌گیرند و علاوه بر این بر طبق شریعت اسلام پس از گذشت سی سال معادل با یک قرن فقهی می‌توان در گور، جسد دیگری را دفن کرد. و دلالت آخر این‌که جلال در چهل سالگی و مشخصا در دی‌ماه 42 به بازنگری در احوال سی‌سالگی‌اش می پردازد. یاچه بهتر همان تعبیر خودش:«پا گرفتن»، سنگ قبر گذاشتن، قوت گرفتن و زنده ماندن، و در عین حال ثبات و استقرار یافتن.
سی‌ساله‌های کودتا موجودات زمانمندی نیستند و بنابراین با مقایسه و تطبیق لحظه‌های تاریخی نمی‌توان به سایه‌های سنگین -چه زنده چه مرده- نگاه کرد. سی‌ساله‌های کودتا در زمان نیستند، درزمانی هم نیستند.آنها فقط جایی در مکان را اشغال کرده‌اند. این جماعت به همان مفهومی که ریاضی‌دان‌ها مراد می‌کنند به «تبدیل‌های تصویری» دچارند. والا از این نوشته نه فهم درست‌تری از آل‌احمد به دست می‌آید و نه آل‌احمد محملی است برای بازگویی مکنونات و منویات روانی کسی دیگر در زمانی دیگر.
وقتی ریاضی‌دانان به تماشای نقاشی‌های داوینچی و دورر رفتند، با معمای بزرگی روبرو شدند. در پرسپکتیو رنسانسی، چشم نقاش مرکز فرض می‌شود. و ازدریچه چشم نقاش تمام تصویر مدل بر روی بوم انتقال پیدا می‌کند. نفس کنش دیدن از جانب نقاش، طول‌ها و زاویه‌ها را بر مبنای اشیا تصویرشده تغییر می‌دهد.  با این همه بیننده، شکل هندسی مدل را از روی بوم تشخیص می‌دهد. این فرایند چگونه به وقوع می‌پیوندد؟ از کجا با توجه به تغییر طول ها و زوایا همچنان مدل را تشخیص می‌دهیم. هندسه‌دانان به این نتیجه رسیدند که برخی ویژگی‌های هندسی در عین تغییرات طول و زاویه ثابت می‌مانند و به همین دلیل بیننده مدل را باز می‌شناسد. آنها به این ویژگی‌ها «کنش تصویر ناوردا» می‌گفتند. حاصل این مطالعات بعدها «هندسه افکنشی» نام گرفت. در این هندسه اشکال از قابلیت تبدیل‌های تصویری برخوردارند. مثلا دایره را می‌توان فشرده کرد و به بیضی تبدیل کرد. با این تبدیل هندسی بعضی ویژگی‌های دایره در بیضی تداوم می یابد. در هندسه افکنشی تبدیل‌های اشکال تغییری در خصیصه‌های آنها پدید نمی‌آورد، هرچند که بر خلاف هندسه اقلیدسی با اندازه و صلب بودن اشکال سروکار نداریم. «کنش تصویری ناوردا» سه مشخصه خاص دارد. نخست آن‌که تصویر هر نقطه همیشه یک نقطه است. به همین منوال تصویر یک خط هم همیشه یک خط است. برای این مشخصه از اصطلاح «ملازمت» استفاده می‌کنند.  اگر سه یا تعداد بیشتری نقطه در یک خط راست قرار بگیرند، حتما تصویر آنها نیز همین‌طور خواهد بود، این مشخصه دوم ناوردایی است و به آن «همخطی» می‌گویند. اگر سه یا تعداد بیشتری خط در یک نقطه یکدیگر را قطع کنند به آن «همرسی» می‌گویند.  تبدیل‌های تصویری ناوردا بر مبنای ملازمت، همخطی و همرسی صورت می‌گیرد. اندازه‌ی طول‌ها، اندازه‌ی زاویه‌ها و نسبت میان آن‌ها در تبدیل‌های تصویری ناوردا تغییر می‌کنند. بنابراین مثلا دایره به بیضی تغییر شکل می‌دهد و یا از مثلثی متساوی‌الاضلاع می‌توان مثلثی مختلف‌الاضلاع را تصویر کرد.
سی‌ساله‌های کودتا در این معنی، نوعی تبدیل تصویری ناوردا است. با حرکت متری و صلب مبانی اقلیدسی هیچ کاری نداریم. با تکیه بر ملازمت، همخطی و همرسی بحث را جلو می‌بریم. در غیر این صورت سی و دو و هشتاد و هشت از هیچ خصیصه‌ی انطباقی برخوردار نیستند. پس مساله بر سرگوری است که سرانجان سنگی روی آن می‌گذارند و در زمانی دیگر بر سر گوری دیگری سنگ قبری دیگر می‌گذارند. و شاید این گور دوم چیزی به جز پا گرفتن گور اول نباشد. در واقع با پا گرفتن، گور پرت افتاده‌ی آغاز، «گور اول» می‌شود. و الا بدون گور دوم، گور اولی هم در کار نخواهد بود. غرض از نوشتن همه‌ی این‌ها در این جمله خلاصه است که «بالاخره وقتش رسید». تازه شاید دیر هم باشد.
زیاده‌گویی است، اما به دلیل شرایط موجود لازم به توضیح است که در اینجا سروکاری آنچنان با حیات فکری آل‌احمد نداریم. بلکه فرض بر این است که نوشته‌های او حاصل  تاثیرهای تن او در مکان هستند. بنابراین، در این تبدیل تصویری کودتا، شرط ملازمت است. سی‌سالگی مابه ازایی برای همخطی است، و در نهایت «پاگرفتن» شرط همرسی را افاده می‌کند. در نتیجه،با تبدیل‌های تصویری ناوردا برانیم تا ویژگی‌های اسپینوزایی متن آل‌احمد را احضار کنیم.
«اغلب تخم و ترکه‌ی شما پا نمی‌گیرد.» این جمله متعلق به «ولنگاری» صادق هدایت است و شاید «پاگرفتن» به معنی قوت یافتن و زنده ماندن نخستین باربه صورت مکتوب در همین جمله بروز کرده باشد. به یاد داریم که ابوالحسن نجفی در توضیح این مفهوم از «پاگرفتن» رواج آن را غالبا در صیغه‌ی منفی دانسته بود. به عبارتی، «پاگرفتن»، به طور تلویحی به ناتوانی از بقا و جان سالم به دربردن اشاره می‌کند. آل‌احمد در سطر اول «سنگی بر گوری» به همین اکتفا می‌کند که «ما بچه نداریم. من و سیمین. بسیارخوب. این یک واقعیت.» با جمله‌ی «ما بچه نداریم» داستان تمام است. در پایان کتاب هم به جز بچه نداشتن تغییر دیگری اتفاق نمی افتد. هرچند جمله دوم، «بچه نداشتن» را به راوی  و سیمین منتسب می کند. به سادگی ضمیر «ما» از هم باز می شود و به «من و سیمین» تغییر شکل می دهد. صورت بندی ساده ای است. ولی از منظری دیگری، «نداشتن» مظهر امر مشترک است. راوی و سیمین در نداشتن کنار یکدیگر اند. یا شاید جمله «ولنگاری» هدایت برازنده تر باشد. «اغلب تخم و ترکه‌ی «ما» پا نمی‌گیرد.» ولی آل‌احمد پاگرفتن را برای جای دیگری لازم دارد. نمی‌تواند در همان آغاز کار همرسی تصویرهایش را خرج کند و هدر بدهد.
در نظر آل‌احمد عقیم شدن (و نه عقیم بودن) رفتار قاطع تن در برابر شکلی از قدرت است که به حکومت موروثی می‌انجامد:«یک مرد شرقی. با فریاد سنت و تاریخ وآرزوها و همه مطابق شرع و عرف. که پدرم بود و برادرم بود و دامادها هستند و همسایه‌ها و همکارهای فرهنگی و وزرا و هر کاسب و تاجر و دهاتی. حتی شاه. و همه شرعی و عرفی. و چه می گوید این مرد؟ از این زن بچه‌دار نشدی زن دیگر.»(سنگی برگوری. آل‌احمد. کتاب سیامک: ص 69) ولی عقیم شدن با عقیم بودن یا عقیم ماندن چه تفاوتی دارد؟         

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر