این روزها در این سکوت که به ظن برخی"غائله ختم شده" و در چشم انداز بعضی دیگر" زمان بیشتری لازم است."؛ سؤالی مدام و مداوم مطرح می شود که " ماجرا از کجا شروع شد؟" طنین این پرسش را اخیراً در مناظره های تلویزیونی مکرراً حس می کنیم. این ذهنیت که با دانستن آغازها می توانیم به پایان مطلوب دست پیدا کنیم، گویای نوعی دریافت محافظه کارانه است که پذیرش "امر نو" را تحمل نمی کند. تاریخ واقعه با تاریخ ایده هایی که از آن واقعه بر می خیزد منطبق نیست. و باید از این عدم انطباق دفاع کرد.
تلاش می کنند برای آغاز ناخوشایندشان، لحظه ی صفری پیدا کنند تا با محدود کردن" اول هایش" مگر بتوانند "آخرهایش" را به نفع خود خاتمه دهند. آغازها، از هیچ و در خلاء به وجود نمی آیند. تعریف دلوز از آغاز در این شرایط به نظر کارامد می آید:" آغاز وقفه ای است که میان رخداد و نیروهایی که می خواهند متلاشی اش کنند، حائل می شود." آغازها در روال هندسی قبل-بعدی که بر محور عقب-جلو تصور می شوند، قوام نمی یابند. آغاز، بیش از هر چیز به تغییر ریتم منجر می شود. ریتم ،در ساده ترین شکل خود خلاصه در یک وقفه و یک تکراراست که بر خلاف ریتم غالب و متداول فعال می شود. این ریتم همه ی بدن های در گیر را تغییر می دهد.ما دیگر همان آدم هایی نیستیم که قبل از رخداد بوده ایم.
آغز متعلق به نیروهای بالفعل و از قبل نامگذاری شده ای نیست که درکنف حمایت ایدئولوژی زندگی روزمره خودی نشان بدهند و بعد غیبشان بزند. آغاز، از بالقوه های غیر قابل تخمینی سر بر می کند که در کل تصور رایج از گذشته و آینده تأثیر می گذارد. و به بیان ساده تر، کسی نمی تواند بگوید ماجرا از کجا آغاز شد؛ زیرا ذهنیت، طرز تلقی، و حتی حافظه ی ما دیگر همانی نیست که مثلاًقبل از بیست و پنج خرداد یا برگزاری انتخابات بود. همان طور که بسیاری از کسانی که می شناختیمشان، برای ما به موجوداتی ناشناخته و رازآلود بدل شده اند.
در برابر رخداد هر کس آغازی بتراشد، بلافاصله با پرسش تازه ای روبرو می شود که این آغاز از کجا آغاز شد.و شاید این نگره ی اسطوره شناختی بر هر عقلانیتی چیره شده باشد که: هر آیینی تا افسانه ی آفرینش و سفر تکوین خود را مدون نکند، نمی تواند به ایده های خود در برابر آخرالزمان و قیامت شکل بدهد.
سلام
پاسخحذفمیگرن گرامی ما که لینک دادیم، شما نیز لطف نموده اجازه بدهید!
پاراگراف آخر نوشته تان برای من بیش از هرچیز یادآور آن تذکر آدورنو در مورد اندیشیدن باواسطه به امر بی واسطه بود و جالب است که آدمی گاهی در منجلاب بی واسطه گی که می افتد یکسره از یاد می برد که امر عقلانی چه تفاوت هایی با پیوستار طبیعی نمای امور یا همان وجه اسطوره ای شان می تواند داشته باشد.
باز هم ممنون.
هر آغازی را آغازی است
پاسخحذفو هی آغاز و شروع و گرفتاری در یک پرسه ی گیج کننده ی ناتمام
سعی در تبیین آغاز برای رخداد مرا در ادامه مطلب همان پستی قرار می دهد که جمله ای از آن را به ذهن دارم. نقل مکان اشیاء به حوزه آگاهی خویش. فکر می کنم وقتی در مقابل رخدادی چنین عظیم چنان که ما ایستاده ایم این اوست که ما را آغاز می کند و هر تلاش و تقلای ما نه تنها به یافتن نقطه شروع رخداد که از حوزه ما خارج است منجر نخواهد شد چه حتی قادر نخوایم بود شروع آن را در خویش بیابیم زیرا همانطور که گفته ای ما همان آدمهایی نیستیم که قبل از رخداد بوده ایم.
پاسخحذف