۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۰, دوشنبه

جاشوی نیمه شب

جاشوی نیمه شب به ساحل آمد.
شما که می دانید پی چه بود؛
اما به جایش مرا گیر آورد.
هر جا رفتم، پی ام آمد.
از خیابان های تاریک به خانه کشاندمش، شاد بودم
از بودنش. از خانه به رختخواب کشاندمش.
در وجه رایج بوسه، گویی برای مرد،
زن یا فاحشه در مغازه موجود بود.
نوازش هایی نرم، و قصه هایی
از کشتی شکستگان، مردان مردار، و از این هم بیشتر،
حرف هایی که دوست داشتم، نه به خاطر آنچه می گفت،
که از طرز گفتنش:"مردان مرده همه جا روی آب شناور بودند!"
گریه کرد، نوکش را
فرو کرد در من (خون آمد کمی،
خیلی بزرگ بود.) چیزی از جنس ترس
در وجودش رفت. توی گوشم گفت:" تو چت شده،
باکره ای هنوز؟"
گفتم:"نه، شاعرم، دوباره بگا"
الیزابت سارجنت(ترجمه ی میگرن)

۱ نظر:

  1. از ترجمه شعر سارجنت نتايج اخـلاقي زير حاصل مي شود:
    1-همه ما به گارفته ايم .
    2-همه باكره ها الزاما"شاعر نيستند .
    3-همه شاعرها الزاما"باكره نيستند .
    4-جاشو همان ميگرن است .
    5-همه آن چيزي را كه ندارند دوست دارند .
    6-ادامه دارد..........

    پاسخحذف