۱۳۸۹ اردیبهشت ۱۹, یکشنبه

پس از عشق

دست آخر،سازش!
بدن ها به سرحد خود بازگشتند.
اين پاها، من باب مثال، مال من اند
بازوهات به خودت عودت شدند.
قاشق هاي انگشت هاي ما،
لب ها، مالكيت خود را قبول كردند.
رختخواب خميازه كشيد، در
بي غرض نيمه باز، لق لق زد.
و بالا سر، هواپيما
سرود فرود سر داد.
چيزي عوض نشد، به جز
آن لحظه اي كه
گرگ، همان گرگ پاپيچ
كه بيرون از "او" ايستاده بود
سبك دراز كشيد و به خواب رفت.
ماكسين كومين(ترجمه ي ميگرن)

۲ نظر:

  1. تو چرا علا مت مخصوص حاكم گرفتي ؟ تو ساير نظرات اين
    علامت ديده نمي شود ؟

    پاسخحذف